کیامهرکیامهر، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

بهاری پسرم ، کیامهر

خانه به دوش

در پی اقدامات انقلابی  و دقیقه نودی ما زوج  غیر قابل پیش بینی ، اوضاع خانه مان  قمر در عقرب  گشته و یک تغییر اساسی در شکل و شمایلش در حال رخ دادن است و به قول پسر جانمان  داغون داغون داغون  شده است ! حالا کی قرار است  وضعیتمان  سر و سامان بگیرد را فقط خدا می داند!  احتمالا  ساعت 20 روز 29 اسفند، طبق تجربیات قبلی! و ما در این شرایط مهمان کنگر خورده و لنگر انداخته شدیم در خانه مامان ایران جان و البته گاهی لنگرمان را کمی آنطرف تر به سمت خانه پدر جان همسر جان هم میبریم .حالا بماند که این بندگان خدا در این روزهای پر کار پایانی سال چگونه با تمام وجود پذیرای ما هستند ... از آنجایی که پسر جا...
21 اسفند 1392

زن که باشی ...

چند وقتی است به دلیل معضل پیش آمده در زندگی "م" عزیز هی افکار فمینیستی در ذهنم رژه می روند ، بیان نمی شوند اما ذهنم را درگیر می کنند. نمی دانم آسمان همه زنها در دنیا همین رنگ بد رنگ است یا در وطن من ؟! سوال بچگیهایم را دوباره از خودم می پرسم ، چرا نام خانوادگی مامانا را توی شناسناممون نمی نویسن ؟؟؟ بعد خودم را مجاب کردم که چون فامیل مامان و بابا یکی است شاید یک بار نوشته اند . از دوستم که پرسیدم گفت فامیل مامان من هم توی شناسنامم نیست ! حس اون لحظم هنوز هم تازه تازه است ، یک جور نا امیدی بود یا شاید ترس ! ترس از مهم نبودن مامان ... نکنه یه روز یه خانم دیگه بیاد با اسم مامان و بگه من همون مامان واقعی تو هستم؟؟؟بعد ی...
11 اسفند 1392

یاد ایام

در خانه تکانی این روزها و سرک کشیدن به کمد ها و زیر و رو کردن چند باره شان برای سر و سامان دادن به اشیایی که زحمت نگهداریشان را به ایشان سپرده ایم، رسیدم به یک فاکتور از فروشگاه لوازم سیسمونی و نوزاد به تاریخ 18/11/8٩ .ناخن گیر ، گوش پاک کن ، برس ، زیر دکمه سایز 0، شلوار پا دار سایز 0 و ... دست از کار کشیدم و از خدا خواسته نشستم روی لبه تخت و رفتم.... رفتم در همان روزهای همان سال ، ماه هشتم بارداری . انگار همین یک هفته پیش بود ، هنوز فکر می کردم طبق تاریخ آخرین سونوگرافی فرشته ام 20 فروردین می آید، هنوز پله ها را دو تا یکی بالا و پایین می رفتم و جسور بودم و نگاههای چپ چپ خانمهای میانسال را نمی فهمیدم ! من زرنگ نبودم ، فرشته ام کمکم می...
7 اسفند 1392
1